۱۳۹۰ آبان ۸, یکشنبه
۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه
گزارش تصویری از زلزله مرگبار شهرستان وان ترکیه
لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را انتخاب كنید
در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را انتخاب كنید
یکشنبه گذشته، 23 اکتبر، یک زلزله کم عمق اما قدرتمند در شهرستان وان ترکیه رخ داد، این زلزله که به بزرگی7.3 در مقیاس ریشتر تخمین زده شده در شهرستان وان ترکیه متمرکز بود بطوریکه بدلیل نزدیکی با مرز ایران، ارومیه هم لرزید. آمار رسمی تلفات زمینلرزه روز یکشنبه در شرق ترکیه به ۴۳۲ نفر رسیده و تلاش ها برای نجات بازماندگان از زیر آوارها افزایش یافته است.
بنا بر اعلام مقامهای ترکیه دست کم ۱۳۰۰ نفر در زلزله شهرهای وان و ارجیش زخمی شدهاند. شهر ارجیش با ۷۵ هزار جمعیت بیشترین آسیب را در زلزله شرق ترکیه دیده است. گروههای امداد روز سهشنبه (۲۵ اکتبر) موفق شدند یک نوزاد ۱۵ روزه را به همراه یک زن باردار و دو فرزندش از زیر آوار نجات دهند. نجات این افراد امیدها برای یافتن افراد زنده زیر آوار را افزایش داده است. نجات یک نوزاد از زیر آوار امیدها برای یافتن افراد زنده را افزایش داده است.
بسیاری از ساکنان مناطق آسیبدیده دومین شب پس از زلزله را بدون دستگاه های گرمایشی و سرپناه به صبح رساندند و دولت ترکیه به دلیل آنچه کوتاهی در رسیدگی و کمک به این افراد خوانده شده، مورد انتقاد قرار گرفته است. دولت ترکیه وعده داده است کمکهای خود را به هزاران نفری که در اثر این زلزله آسیب دیده یا بیخانمان شدهاند، افزایش دهد. به گفته مقامهای مسئول، ۱۲ هزار چادر جدید به شهرهای زلزلهزده و روستاهای اطراف آن فرستاده میشود. بنا بر تازهترین گزارش اداره حوادث طبیعی و امور اضطراری ترکیه، زلزله اخیر بیش از ۲۲۰۰ ساختمان را ویران کرده است.
جسیکا سالابنک، سخنگوی فدراسیون جوامع صلیب سرخ جهانی و هلال احمر با وخیم خواندن اوضاع در مناطق زلزلهزده احتمال داده است که صدها و شاید هزاران نفر هنوز زیر آوار گرفتار باشند. به گفته خانم سالابنک با رسیدن دمای هوا به زیر صفر در ساعات شب نیاز به پتو، غذای گرم و بخاری بسیار حیاتی است. دوشنبه شب نیز گروههای نجات با کمک سگهای زندهیاب در تمام طول شب به جست و جوی بازماندگان پرداختند. جرثقیلها و دیگر ماشینهای سنگین به برداشتن قطعات تخریبشده ساختمانها مشغول بودند و بسیاری از ساکنان محلی نیز تلاش میکردند با بیل و کلنگ به روند امدادرسانی کمک کنند. آمار رسمی افراد گمشده هنوز اعلام نشده است.
بنا بر اعلام مقامهای ترکیه دست کم ۱۳۰۰ نفر در زلزله شهرهای وان و ارجیش زخمی شدهاند. شهر ارجیش با ۷۵ هزار جمعیت بیشترین آسیب را در زلزله شرق ترکیه دیده است. گروههای امداد روز سهشنبه (۲۵ اکتبر) موفق شدند یک نوزاد ۱۵ روزه را به همراه یک زن باردار و دو فرزندش از زیر آوار نجات دهند. نجات این افراد امیدها برای یافتن افراد زنده زیر آوار را افزایش داده است. نجات یک نوزاد از زیر آوار امیدها برای یافتن افراد زنده را افزایش داده است.
بسیاری از ساکنان مناطق آسیبدیده دومین شب پس از زلزله را بدون دستگاه های گرمایشی و سرپناه به صبح رساندند و دولت ترکیه به دلیل آنچه کوتاهی در رسیدگی و کمک به این افراد خوانده شده، مورد انتقاد قرار گرفته است. دولت ترکیه وعده داده است کمکهای خود را به هزاران نفری که در اثر این زلزله آسیب دیده یا بیخانمان شدهاند، افزایش دهد. به گفته مقامهای مسئول، ۱۲ هزار چادر جدید به شهرهای زلزلهزده و روستاهای اطراف آن فرستاده میشود. بنا بر تازهترین گزارش اداره حوادث طبیعی و امور اضطراری ترکیه، زلزله اخیر بیش از ۲۲۰۰ ساختمان را ویران کرده است.
جسیکا سالابنک، سخنگوی فدراسیون جوامع صلیب سرخ جهانی و هلال احمر با وخیم خواندن اوضاع در مناطق زلزلهزده احتمال داده است که صدها و شاید هزاران نفر هنوز زیر آوار گرفتار باشند. به گفته خانم سالابنک با رسیدن دمای هوا به زیر صفر در ساعات شب نیاز به پتو، غذای گرم و بخاری بسیار حیاتی است. دوشنبه شب نیز گروههای نجات با کمک سگهای زندهیاب در تمام طول شب به جست و جوی بازماندگان پرداختند. جرثقیلها و دیگر ماشینهای سنگین به برداشتن قطعات تخریبشده ساختمانها مشغول بودند و بسیاری از ساکنان محلی نیز تلاش میکردند با بیل و کلنگ به روند امدادرسانی کمک کنند. آمار رسمی افراد گمشده هنوز اعلام نشده است.
۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه
شناختن آدمها چندان سخت نیست؛ کافیست با «ارزش»هایشان شوخی کنید
شناختن آدمها چندان سخت نیست؛ کافیست با «ارزش»هایشان شوخی کنید
به نام خدایی که زن آفرید/ حکیمانه امثال ِ من آفرید
به نام خدایی که زن آفرید/ حکیمانه امثال ِ من آفرید خدایی که اول تو را از لجن / و بعدا " مرا از جبن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعدا" آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید !
برای تو یک عالمه کیس خوب / شراره ، پری ، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حسن آفرید !
برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید !
به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید
برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعدا" آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید !
برای تو یک عالمه کیس خوب / شراره ، پری ، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حسن آفرید !
برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید !
به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید
۱۳۹۰ آبان ۳, سهشنبه
من زنم
من زنم من زن خواهم بود
مرا كه بپیچید در روسری و چادر با چشمانم چه می كنید
چشمانم سرشار از زندگی و عشق است.
مرا كه بپیچید در برقع باراه رفتنم چه می كنید راه رفتنی كه زیباتر است از هر رقص. مرا كه بكشید با كه گلی می روید بر خاكم چه
می كنید كه عطرش مست می كند همگان را.
من زنم
من زن خواهم ماند
مرا كه بپیچید در روسری و چادر با چشمانم چه می كنید
چشمانم سرشار از زندگی و عشق است.
مرا كه بپیچید در برقع باراه رفتنم چه می كنید راه رفتنی كه زیباتر است از هر رقص. مرا كه بكشید با كه گلی می روید بر خاكم چه
می كنید كه عطرش مست می كند همگان را.
من زنم
من زن خواهم ماند
۱۳۹۰ مهر ۳۰, شنبه
آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاریش را به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. پسر اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه چرا این کار را کرد و چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
پسر جواب داد: نه،همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند و آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››
قطره های بلورین اشک، صورت پسرک را خیس کرده بود که ادامه داد: پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاریش را به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. پسر اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه چرا این کار را کرد و چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
پسر جواب داد: نه،همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند و آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››
قطره های بلورین اشک، صورت پسرک را خیس کرده بود که ادامه داد: پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
۱۳۹۰ مهر ۲۶, سهشنبه
زیباترین یادداشت همسر روی یخچال:
زیباترین یادداشت همسر روی یخچال:
قهر بسه، وقتی اومدم خونه بغلم کن…لطفا....!!!!
کم کم یاد خواهی گرفت !
کم کم یاد خواهی گرفت ! با آدمها
همانگونه باشی
که هستند ... !
... ... ... ... ... همانقدر
خوب
گرم
مهربان
و گاهی همانقدر
بد
سرد
تلخ........!!!!!!
همانگونه باشی
که هستند ... !
... ... ... ... ... همانقدر
خوب
گرم
مهربان
و گاهی همانقدر
بد
سرد
تلخ........!!!!!!
جسارت عاشقانه از دست دادنو داشته باش نه حقارت به هر قیمت نگه داشتنو
جسارت عاشقانه از دست دادنو داشته باش نه حقارت به هر قیمت نگه داشتنو
فک و فامیله داریم؟
یه شب گرسنه از خواب بیدار شدم رفتم سر یخچال بد از کلی زیر و رو کردن یه ظرف پلاستیکی پیدا کردم توش عسل بود با کره نشستم تا ته عسل رو خوردم (انصافا هم چقدر چسبید اون موقع ) صبح دیدم مادرم همه یخچال رو ریخته بیرون داره میگرد و میگه کسی این مومک منو ندیده تو یه ظرف پلاستیکی بود قیافه من &- : یعنی داشتم بالا میاوردم اه اه از دست بعضی از این خانوما جم کنید بابا این ات و اشغالتون دیگه!!!!! امنیت جانی نداریم ما به خدا تو این خونه!
تا دردی رو با تمام وجود لمس نکرده باشید ، هیچ وقت متوجه نخواهید شد یک نفر که ان درد را دارد چه می کشد ...
تا دردی رو با تمام وجود لمس نکرده باشید ، هیچ وقت متوجه نخواهید شد یک نفر که ان درد را دارد چه می کشد ...
مغازه داری روی شیشه مغازه اش اطلاعیه ای به این مضمون نصب کرده بود "توله های فروشی". نصب این اطلاعیه ها بهترین روش برای جلب مشتری، بخصوص مشتریان نوجوان است، به همین خاطر خیلی بعید بنظر نمی رسید وقتی پسرکی در زیر همین اطلاعیه هویدا شد و بعد از چند لحظه مکث وارد مغازه شد و پرسید: "قیمت توله ها چنده؟"
مغازه دار پاسخ داد: "هر جا که بری قیمتشون از 30 تا 50 دلاره."
پسر کوچک دست تو جیبش کرد و مقداری پول خرد بیرون آورد و گفت: من 2 دلار و سی و هفت سنت دارم. می توانم یه نگاهی به توله ها بیندازم؟
صاحب مغازه پس از لبخندی سوت زد. با صدای سوت، یک سگ ماده با پنج توله فسقلی اش که بیشتر شبیه توپ های پشمی کوچولو بودند، پشت سر هم از لانه شان بیرون آمدند و توی مغازه براه افتادند. یکی از توله ها به طور محسوسی می لنگید و از بقیه توله ها عقب می افتاد. پسر کوچولو بلافاصله به آن توله لنگ که عقب مانده بود اشاره کرد و پرسید:
"اون توله هه چشه؟"
صاحب مغازه توضیح داد که دامپزشک بعد از معاینه اظهار کرده که آن توله فاقد حفره مفصل ران است و به همین خاطر تا آخر عمر خواهد لنگید. پسر کوچولو هیجان زده گفت:
"من همون توله رو می خرم."
صاحب مغازه پاسخ داد:
"نه، بهتره که اونو انتخاب نکنی. تازه اگر واقعاً اونو می خوای، حاضرم که همین جوری بدمش به تو."
پسر کوچولو با شنیدن این حرف منقلب شد. او مستقیم به چشمان مغازه دار نگریست و در حالی که با تکان دادن انگشت سبابه روی حرفش تاکید می کرد، گفت:
"من نمی خوام که شما اونو همین جوری به من بدید. اون توله هه به همان اندازه توله های دیگه ارزش داره و من کل قیمتشو به شما پرداخت خواهم کرد. در واقع، دو دولار و سی و هفت سنت شو همین الان نقدی می دم و بقیه شو هر ماه پنجاه سنت، تا این که کل قیمتشو پرداخت کنم."
مغازه دار بلافاصله گفت: "شما بهترهً این توله رو نخرید، چون اون هیچوقت قادر به دویدن و پریدن و بازی کردن با شما نخواهد بود."
پسرک با شنیدن این حرف خم شد، با دو دست لبه شلوارش را گرفت و آن را بالا کشید. پای چپش را که بدجوری شکسته بود و به وسیله تسمه ای فلزی محکم نگهداشته شده بود، به مغازه دار نشان داد و در حالی که به او می نگریست، به نرمی گفت:
"می بینید، من خودم هم نمی توانم خوب بدوم، این توله هم به کسی نیاز داره که وضع و حالشو خوب درک کنه!"
من دلم واسه خودم خیلی تنگ شده
من دلم واسه خودم خیلی تنگ شده واسه دوست داشتن
دوست داشته شدن
واسه شورو هیجان
واسه دیونه بازی واسه................
دلم واسه خودم تنگ شده
دوست داشته شدن
واسه شورو هیجان
واسه دیونه بازی واسه................
دلم واسه خودم تنگ شده
سخترین کار دنیا
سخترین کار دنیا اینه که به آدمی لبخند بزنی که دلت می خواد گلدون رو تو سرش
خورد کنی!!!
درد دلهای عاشقانه به کسی نمیگم من رو خر فرض کردی , من با انتخاب تو ثابت کردم کلا خرم .
به کسی نمیگم من رو خر فرض کردی , من با انتخاب تو ثابت کردم کلا خرم .
۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه
یکی به این ایرانسل یه چیزی بگه(برسد به دست ایرانسل)
این متن را دست به دست کنید !
برسد به آقای ایرانسل عزیز! آقای ایرانسل ! نوکرتم ! داداش ........
من تو مسابقه شرکت نمی کنم!
به جون مامانم adsl دارم! اونم وایمکس!
صبح به صبح، ساعت ٧ منو با اس ام اس فروش ویژه بیدار نکن.
شارژ جایزه بخوره تو سر عمت 1000000تومان شارژ کنم 100تومن بدی!
موبایل بانک نمیخوام!
اینقدر واسه هر چی تبریک نگو!
نکن برادر ِ من ! نکن پدر ِ من ! نکن!
من تا حالا از شما پیشواز گرفتم؟ بابام گرفته؟ داییم گرفته؟کی گرفته؟
چی میخوای از جوووون ِ من ؟
:::احمقانه ترین سئوالات پرسیده شده در Yahoo Answers
اینترنت نامحدودترین منبع اطـ لاعـ ات در عصر ماست. جایی كه میتوانید مطمئن باشید هیچ سوالی بدون جواب نخواهد ماند. به طور كلی سرویسها و سایتهای مختلفی برای طرح سوال وجود دارند كه در این میان Yahoo Answers با امكانات مناسب و محیط ساده و سریع، جزو اولین انتخابها برای طرح سوال است.
اما این موضوع كه در اینترنت میتوان بدون شناخته شدن هر چیزی را مطرح كرد باعث شده كه بعضی سوالات مطرح شده در این سایت آنقدر احمقانه به نظر برسند كه بتوان از آنها مطلب طنز تهیه كرد.
هرچند میتوان حدس زد كه تعدادی از آنها به عمد این طور مطرح شدهاند.
1- من تنها ماشینم رو فروختم تا بتونم پول بنزین رو فراهم كنم. اما این چند روز قیمت بنزین پایین اومده. به نظر شما الان چطوری میتونم ماشینم رو پس بگیرم؟
ما خیلی سعی كردیم با این پدیده تماس بگیریم، اما ظاهراً كامپیوترش رو فروخته بود تا هزینه اینترنت رو فراهم كنه!
2- من میخواستم امتحان كنم آیا كامپیوترم میتونه كارت اعتباریم رو بخونه یا نه؟ برای همین اونو داخل سیدی رام گذاشتم. اما سیدی رام گیر كرد و الان نمیدونم چطور باید بازش كنم؟
سیدی رام شما مشكلی نداره، فقط منتظره كه كارمزد اسكن كارت اعتباری رو پرداخت كنین. سعی كنین هرطور میشه كارت عابر بانكتون رو به پورت USB وصل كنین!
3- موس من هر موقع از روی میز بلندش میكنم از كار میافته، من مطمئنم مشكل از سیستم عامل نیست. چون هم در ویستا و هم در لینوكس این مشكل وجود داره.
برای حل این مشكل كارت اعتباریتون رو داخل سیدی رام گذاشته و با لحن احترامآمیز به كامپیوترتون بگین كه دوست دارین موستان به Logitech Air ارتقا پیدا كنه!
4- من 2 تا نارنگی با فاصله زمانی 2 ساعت از هم خوردم. چه اتفاقی برام میافته؟
این بستگی به این داره كه این 2 تا نارنگی هسته هم داشتن یا نه؟ اگه هستهشون رو هم خوردین، سعی كنین تا 2 هفته از خوردن خاك و آب پرهیز كنین!
5- جایی وجود داره كه بشه به صورت آنلاین سوال پرسید؟ مثلاً اگه تو یاهو باشه خیلی خوبه.
ما از شما عاجزانه میخوایم كه اگه همچین جایی پیدا كردین، به ما هم بگین.
6- آیا راهحلی هست كه بشه دو دو تا رو مساوی 5 كرد؟
آسونترین راهحل اینه كه یك قرص اكـــس بندازین بالا. یا اینكه جای 4 و 5 رو در شمارش اعداد عوض كنید.
7- چطور میشه در yahoo answers سوال پرسید؟
یه بسته قرص از دوست بالایی قرض كنین و بعد دو تا نارنگی به فاصله 2 ساعت از هم بخورین
فک و فامیله داریم؟
عمم تاپ پوشیده که مثلا واسه شوهرش عشوه بیاد بعد از دو ساعت تلاش بی
وقفه....شوهرش میگه : تو سردت نیست اینجا لخت نشستی..؟؟فک و فامیله داریم؟
آدم ها ترک کردن را دوست دارند
آدم ها ترک کردن را دوست دارند سرشان را با افتخار بالا می گیرند و می گویند :ترک کردم
,دوستانم,عشقم) ........ می بینید ؟
ما همان آدم هایی هستیم که ترک می کنیم اما وقتی کسی ترک مان می کند جوری که
انگار دنیا به آخر رسیده باشد بغض گلوی مان را می گیرد
(سیگار را,خانه را,دوستانم را,همسرم را) ........ اما هیچ کس ترک شدن را دوست ندارد ,
سرشان را پایین می اندازند و با همه غم وجودشان می گویند,ترکم کردند (خانواده ام
,دوستانم,عشقم) ........ می بینید ؟
ما همان آدم هایی هستیم که ترک می کنیم اما وقتی کسی ترک مان می کند جوری که انگار دنیا به آخر رسیده باشد بغض گلوی مان را می گیرد
۱۳۹۰ مهر ۲۴, یکشنبه
آنه!
آنه! تکرار غريبانه ی روزهايت چگونه گذشت وقتی روشنی چشمهايت در پشت پرده های
شکفتن و سبز شدن در انتظار توست در انتظار تو...
مه آلود اندوه پنهان بود بامن بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکيت, از تنهايی معصومانه ی
دستهایت آيا می دانی که در هجوم دردها و غم هايت و در گيرودار ملال آور دوران زندگيت
حقيقت زلالی درياچه ی نقره ای نهفته بود؟ آنه! اکنون آمده ام تا دستهايت را به پنجه ی
طلايی خورشيد دوستی بسپاری و در آبی بيکران مهربانی ها به پرواز در آيی و اينک آن
شکفتن و سبز شدن در انتظار توست در انتظار تو...
یادش بخیر
قطعا بهترین نبودي
خط زدن بر من، پایان من نیست... آغاز بی لیاقتی توست
همیشه بهترین ها برای من بوده و هست اگه ماله من نشدی قطعا بهترین نبودي
ازکسانيکه
ازکسانيکه از من متنفرند سپاس، آنها مرا قوي تر مي کنند.
از کساني که مرا دوست دارند ممنونم، آنان قلب مرا بزرگتر مي کنند.
ازکساني که مرا ترک مي کنند متشکرم، آنان به من مي آموزند که هيچ چيز تا ابد ماندني نيست.
حکایت عجیبیست
حکایت عجیبیست رفتار ما را
خداوند می بیند و می پوشاند
مردم نمی بینند و فریاد می زنند . .
دوره ؛ دورۀ آدمهاییست که همخواب هم می شوند ، ولی هرگز خواب هم را نمی بینند ... !!!
دوره ؛ دورۀ آدمهاییست که همخواب هم می شوند ، ولی هرگز خواب هم را نمی بینند ... !!!
نفس:(
احسان خواجه امیری
خیال بوسیدنت یک لحظه هم دست از سرم بر نمی دارد
بی انصاف
هر شب به خوابم نیا
من يك زنم......
من يك زنم......
با قدرت و صلابتي بزرگ.......
با روحي طغيان گر وبا قلبي سرشار از عاطفه زنانگي.....
پس اگه آدرسو اشتباهي اومدي از همینجا برگرد.....
میدونی فلسفله ی اختراع سرسره واسه بچه ها چیه؟
میدونی فلسفله ی اختراع سرسره واسه بچه ها چیه؟
می خوان از بچگی به آدما یاد بدن که صعود چقدر سخته و سقوط چقدر آسانه.
زیر این سقف کبود، زیر این شعله سنگین سکوت، اگر از یاد تو یادی نکنم میمیرم
زیر این سقف کبود، زیر این شعله سنگین سکوت، اگر از یاد تو یادی نکنم میمیرم
۱۳۹۰ مهر ۲۳, شنبه
می سپارمت به خدا خدایی که هیچوقت نخواست تو را به من بسپارد...!
خدایی که هیچوقت
نخواست تو را به من بسپارد...!
۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه
زندگی درک همین اکنون است
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تابپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم :
زندگی، راز بزرگی است که در ما جارست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را ، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است ، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی
ظرف امروز ، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با ، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک ،
به جا می ماند
می روم در ایوان، تابپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم :
زندگی، راز بزرگی است که در ما جارست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را ، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است ، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی
ظرف امروز ، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با ، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک ،
به جا می ماند
اشتراک در:
پستها (Atom)