صفحات

۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

افکارم خیلی پریشونه یه چیزی میخوام که نمیدونم اون چیه دلم میخواد عاشق بشم اما نیست عاشق کی بشم که لایق عشق من باشه از عشق و دوست داشتن من سواستفاده نکنه ؟دلم میخواد کسی باشه که قلبم بخاطرش به تپش بیوفته وقتی می بینمش دلم بلرزه گونه هام سرخ بشه دست و پامو گم کنم هر شب به یادش بخوابم و صبح به یادش بیدار بشم اما میدونم که اینا همش یه رویاست امکان نداره تو مملکت ما کسی با کسی اشنا میشه که واسش یه فایده ای داشته باشه وگرنه رابطه ها بخاطر خود ادم به وجود نمیاد عشق معنی نداره واسه کتاباس یه داستان که بخونیشو وقتتو پرکنی 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر